محمد بن سلیمان به نقل از پدرش مىگوید: نزد امام صادق علیه السّلام بودم كه ابو بصیر نفس زنان بر ایشان وارد شد، و چون در جاى خود نشست امام صادق علیه السّلام به ایشان فرمود: اى ابا محمّد! چرا به این تندى نفس مىزنى؟ او در پاسخ گفت: قربانت گردم اى فرزند پیامبر، پیر شدم و استخوانم پوك شده است و مرگم نزدیك است و نمىدانم در آخرت چه وضعى خواهم داشت. امام صادق علیه السّلام فرمود: اى ابا محمّد! تو هم از این سخنان مىگویى؟ ابا محمّد گفت: قربانت گردم چگونه چنین نگویم؟ حضرت علیه السّلام فرمود:
اى ابا محمّد! نمىدانى كه خداوند متعال جوانان شما شیعه را گرامى مىدارد و از سالخورده هاى شما شرم دارد؟ ابو محمّد گفت: قربانت گردم چگونه جوانان را گرامى مىدارد و از سالخورده ها شرم دارد؟ فرمود: جوانان را گرامى مىدارد از اینكه عذابشان كند، و از سالخوردگان شرم دارد از اینكه حسابشان كشد.
ابو محمّد گفت: قربانت گردم این مخصوص به ماست یا همه اهل توحید؟ فرمود: نه بخدا سوگند كه مخصوص شماست نه همه مردم. ابو محمّد گفت: قربانت گردم همانا به ما لكّه اى زده اند كه پشت ما را شكسته، و از آن دل ما مرده، و والیان و فرمانداران به سبب آن خون ما را روا شمرده اند، و آن حدیثى است كه فقهاى ایشان براى آنها نقل نموده اند. امام صادق علیه السّلام فرمود: مقصودت رافضى بودن است؟ ابو محمّد گفت: آرى.